ده فیلم بزرگ با اقتباس‌ های آزاد

ده فیلم بزرگ با اقتباس‌ های آزاد

وقتی یک اقتباس سینمایی تازه پخش می‌شود، برخی شکایت می‌کنند که کتاب به خوبی فیلم نبوده است، و اگر چنین آدم‌هایی را بشناسید، بعدتر خصوصا درباره‌ی چنین فیلم‌هایی شکایت خواهند کرد. یک اقتباس عالی هرگز قرار نیست ماده خام اولیه‌اش را از نو خلق کند، بلکه در عوض می‌خواهد آنرا از چشم‌های کارگردان و هر تفسیری که دارد عبور دهد. چه ‌بسا باید به رمان و فیلم به‌ صورت دو موجودیت مجزا بیاندیشیم که هر کدام به سهم خودش خوب است. جزئیات همواره در اقتباس گم می‌شوند، اما این فیلم‌ها حتی بیش از این پیش می‌روند، و جزئیات را به قدری تغییر می­دهند که اغراق است اگر در وهله‌ی نخست اقتباس نامیده شوند. چه فیلم‌سازها ماده خام اولیه را «غیرقابل‌اقتباس» یافته باشند و بخواهند تفسیر یا هجوش کنند، چه صرفا از کتاب خوش‌شان نیامده باشد، درهرصورت جهان با این «اقتباس‌های آزاد» رویارو شده است.

persianpishraneh.com

۱٫ اینک آخرالزمان (Apocalypse Now)

بهتر است گفته شود که فیلم اینک آخرالزمان کاپولا که از رمان «دل تاریکی» ژوزف کنراد اقتباس شده بیشتر حماسه‌ی سوررئال، کابوس‌وار، و مخدری کاپولا است به جای آنکه اقتباسی از آن باشد، خصوصا وقتی این واقعیت به شما یادآوری می‌شود که کتاب در پایان قرن بیستم در کنگو اتفاق می­افتد، درحالی که فیلم در جنگ ویتنام اتفاق می‌افتاد. رمان و فیلم روایت‌هایی موازی دارند طوری که هر دو پیرامون مردی متمرکز هستند که همراه با عده‌ای در یک رودخانه سفر می‌کند، و آدم شرور در هر دو مورد مردی است به نام کورتز که دیوانه شده و قبیله‌ای را متقاعد کرده که خداست. هر دو اثر این جمله­ی رسوایی­آور «وحشت، وحشت» را در خود دارند. داستان رمان در کنگو اتفاق می­افتد، شخصیت اصلی مارلو نام دارد و نه کاپیتان ویلارد، و برای یک شرکت تجاری بلژیکی کار می‌کند، و نه برای ارتش. کورتز در فیلم با یک چاقوی بزرگ می‌میرد،‌ اما در کتاب کورتز بر اثر مریضی جان خود را از دست می­دهد،‌ و مارلو به خانه­ی او می‌رود تا بیوه‌ی کورتز را از مرگ مارلو مطلع کند. طبیعتا، سطر «عاشق بوی بمب ناپالم در صبح‌ هستم» هیچ جا در کتاب یافت نمی‌شود. هر دوی رمان و فیلم قصه‌های تاریک و اثرگذار درباره‌ی ماهیت جنون هستند، اما به شیوه‌های بسیار متفاوت ماهیت جنون را نشان می­دهند. فیلم به‌طور خاص یکی از بهترین بازنمایی‌های اختلال استرس پس از ضایعه­­ای روانی تا به امروز است، چند دقیقه اول این فیلم گواه این مسئله است. هر دو این آثار لایق توجه هستند.

۲. دکتر استرنج‌لاو یا چطور یاد گرفتم دیگر نگران نباشم و عاشق بمب شوم (Dr. Strangelove)

استنلی کوبریک حین ساخت این طنز سیاسی کلاسیک سه عنصر عظیم را تغییر داد. اول از همه، کتاب «هشدار قرمز» اثر تری ساوترن (که در نوشتن فیلم‌نامه هم کمک کرده بود) یک طنز سیاسی کلاسیک نیست، یک تریلر جدی است. دوم اینکه، هیچ دکتر استرنج‌لاوی که همان لقب شخصیت فیلم است وجود ندارد. همچنین، دنیا چنان که در فیلم به پایان می‌رسد در کتاب به پایان نمی‌رسد، بل در عوض از وقوع بحران جلوگیری می‌شود. کوبریک حین خواندن کتاب فهمید که این اثر در قامت کمدی بهتر جواب می‌دهد، و صادقانه باید گفت حق با او بود؛ این فیلم بعد از تنها یک دقیقه از آغازش موجب خنده‌ی فراموش‌نشدنی می­شود و همانطور که از کوبریک انتظار می­رود این خنده تاریک و سرد هم هست. اضطراب «پایان جهان» که محور اصلی داستان است، امروزه همچنان حس می­شود. در این فیلم پیتر سلرز و جرج سی اسکات بهترین بازیشان را ارائه می­دهند. به‌ویژه صحنه‌ی بازی سلرز حین گفتگوی تلفنی با وزیر شوروی میخکوب‌تان خواهد کرد.

 

۳. ناهار عریان (Naked Lunch)

دیوید کروننبرگ گفته اگر می‌خواست اقتباسی حقیقی از رمان «ناهار عریان» انجام دهد چهار صد میلیون دلار هزینه برمی‌داشت و پخش آن در تقریبا تمام کشورها ممنوع می‌شد، پس در عوض تصمیم گرفت نسخه‌ای را که امروز در دست داریم بسازد. این فیلم فراتر از یک داستان است، به همین دلیل داستان رمان را مستقیما اقتباس نمی‌کند، بلکه ویلیام اس. باروز را حین نوشتن رمان به تصویر می‌کشد. این فیلم همچنین به شدت بر زندگی شخصی باروز متکی است. صحنه‌ای که در آن کاراکتر اصلی، بیل، مست‌وپاتیل به همسرش در یک بازی شلیک می‌کند و او را می‌کشد، واقعا اتفاق افتاده است، صحنه‌ای که ویلیام برای‌مان تعریفش می‌کند. این صحنه با درک زندگی خود باروز یک یادبود است، و چنان که خودش گفته اگر این اتفاق نمی­افتاد هرگز پیشه‌ی نوشتن را آغاز نمی‌کرد. فیلم به شیوه‌ای که تنها از کروننبرگ و از خلال لنزهای او برمی‌آید بسیار سوررئال و غریب است: گفتگویی با یک هنرمند گرفتار و درخشان، و ترسیم بیزاری‌اش از خود به شیوه‌ای پریشان‌کننده و با این حال صادقانه و نافذ.

۴. اقتباس (Adaptation)

این فیلم، ضداقتباسی است «بر پایه­ی» «دزد ارکیده»ی سوزان اورلئان، کتابی که شخصیت مرکزی‌اش، چارلی کافن (نویسنده‌ی فیلم‌نامه) مکررا در طول فیلم می‌گوید که فاقد تعارض، داستان، یا تغییر است، این فیلم به سادگی «کتابی درباره‌ی گل‌ها» است. چارلی کافن فیلم‌نامه را با برادر دوقلویش دونالد، که وجود ندارد می‌نویسد، و با اینهمه نامزد اسکار می­شود، و به تنها شخصیت داستانی و خیالی­ای بدل می­شود که دست به چنین کاری زده است، و از همین رو لایق تجلیل است. نیکولاس کیج هر دو برادر را بسیار درخشان به تصویر می‌کشد و یکی از بهترین بازی­ هایش را در این فیلم می­بینیم. همانطور که از کافمن انتظار می‌رفت، فیلم بسیار واقعی و گیرا است، و او هم ترسی ندارد از اینکه زخم‌ها و روان­رنجوری­هایش را به جهان نشان دهد. این وضعیت حتی فرایند نوشتنش را بهبود می­بخشد: همین نگاه‌کردن به نوشتن و یادگیری نحوه‌ی نوشتن از تمام زوایا. به گمان چارلی نویسندگان باید با تمام نیرویشان بنویسند، در حالی که دونالد فکر می‌کند آن‌ها باید آن به‌اصطلاح «قواعد» را یاد بگیرند، و هر دو هم راست می‌گویند. فیلم پر از طنز و کنایه است، از جمله این واقعیت که فیلم دائما از صدای راوی روی تصویر استفاده می‌کند تا جایی که برایان کاکس در لحظه‌ای بزرگ می‌گوید «خدا پشت و پناه‌تان باشد اگر از صدای راوی استفاده می‌کنید!» سرانجام، نتیجه­ی فیلم این است که اگر دارید نوشتن را یاد می‌گیرید، بهترین راه برای یادگیری‌اش دانستن قراردادهای متعارف است طوری که بتوانید با آن‌ها بازی کنید، و کافن یکی از بهترین مثال‌های این مسئله در تاریخ فیلم است.

۵. خون به پا می‌شود (There Will Be Blood)

شباهت‌های بین کتاب «نفت!» اثر اپتون سینکلر و فیلم «خون به پا می‌شود» اثر پل توماس اندرسون بسیار کم و معدود است حتی اگر هر دو درباره‌ی صنعت نفت باشند، هر دو در کالیفرنیای اوایل قرن بیستم سپری شوند، و هر دو با تقلاهای کسی تا دم مرگ به پایان برسند. اندرسون در ابتدا نمی‌خواست که «نفت!» را اقتباس کند. در عوض، قصد داشت فیلم‌نامه‌ای درباره‌ی دو خانواده‌ی فئودال طی سال‌های اولیه‌ی صنعت نفت بنویسد، اما به هیچ جا نمی‌رسید. پس ناگهان به «نفت!» برخورد کرد، و تصمیم گرفت تا از آن اقتباس کند، اما در هر صورت فیلم‌نامه تفاوت زیادی نسبت به رمان شناخته‌شده‌اش دارد، و ما را با شاهکار کمیک، تاریک، و بی‌رحم اندرسون تنها می­گذارد. نه تنها عنوان عوض شده است، بلکه اسامی تمام شخصیت‌ها هم تغییر کرده‌اند: جیمز آرنولد راس در کتاب به جای دنیل پلین‌ویو، جیمز «بانی» آرنولد راس جونیور به جای اچ. دابلیو. پلین‌ویو، و همین‌طور دیگر موارد. «نفت!» بر شخصیت پدر متمرکز نمی‌شود. در عوض، پدر همواره یک شخصیت پشتیبان برای پسر است که خود نقش راهنما و پیشبرنده را دارد. اما فیلم دقیقاً برعکس داستان رمان پیش می­رود. هر دو کتاب و فیلم لایق توجه و بررسی‌اند، و همین که «خون به پا می‌شود» را دیدید احتمالا سخت به یک شیربستنی میوه‌ای خنک نیاز خواهید داشت.

۶. نگهبان­ ها (The Guardian)

این فیلم وفادارترین اقتباس در این فهرست است، فیلم نگهبان­ها اساسا رمان مصور الن مور و دیو گیبنز را گاهی نعل به نعل کپی می‌کند، خصوصا وقتی به صحنه‌هایی با بازی دکتر منهتن و رورشاخ می‌رسد. عمده‌ترین تغییر در پایان‌بندی اثر رخ می‌دهد. در فیلم، اوزیماندی چارچوب دکتر منهتن را مشخص می‌کند طوری که انگار دارد چندین کلان‌شهر را منفجر می‌کند، در حالی که در رمان، یک تصادف بیگانه، یک سانحه‌ی عجیب‌وغریب با منشأیی غیرزمینی، در نیویورک رخ می‌دهد. سایر تغییرات اسنایدر جزئی‌اند، هرچند گاه بسیار گسترده. یکی از این تغییرات از لحاظ تصویری روی می‌دهد: در حالی که ترکیب‌بندی‌های قاب اساسا مرهون کتاب هستند، اسنایدر با رنگ­هایی تاریک‌تر پیش می‌رود و تصمیم می‌گیرد که مقادیر زیادی رنگ آبی در تصویر بیاورد، در حالی که کتاب رنگ‌های بسیار روشنی دارد تا بدل به داستانی کمیک با یک ابرقهرمان باقاعده (هرچند اینطور نیست) شود. به‌علاوه، شخصیت‌ها تغییر بسیارمهمی کرده­اند: کتاب شخصیت‌ها را به‌صورت انسان‌هایی بسیار تأثرانگیز به تصویر می‌کشد که سعی دارند یک فانتزی غیرواقع‌گرایانه را زندگی کنند، در حالی که در فیلم، کارگردان زاک اسنایدر اساسا آن‌ها را به ابرقهرمان‌ها بدل می‌سازد. چنین تفاوت‌هایی فیلم را بسیار دوگانه کرده است؛ معمولا آن‌ها که کتاب را دوست دارند به فیلمش علاقه‌ای ندارند، و برعکس. جدا از این حرف‌ها،‌ «نگهبان­ها» لایق تمام مناقشاتی‌ست که به پا کرد.

۷. سربازان کشتی فضایی (Starship Troopers)

رمان علمی‌تخیلی مناقشه‌برانگیز رابرت ای. هاین­لاین اساسا ایدئال‌های فاشیستی را رواج می‌دهد و جدا از بیگانگان مزاحمش تکیه‌کلام‌های نژادپرستانه دارد،‌ طوری که در نتیجه‌اش کارگردان پل ورهوون تصمیم گرفت تا این رمان را هجو کند. ورهوون حتی کل رمان را نخواند چون آن را بسیار کسل‌کننده دید؛ او صرفا ابتدایش را مطالعه کرد، و از آنجا به بعد را خودش ساخت. بیشترین منبع الهام فیلم از تجربه‌ی خود ورهوون به‌عنوان یک پسربچه جوان می‌آید که طی جنگ جهانی دوم بزرگ شده. فیلم با نقدهای مختلفی روبرو شد: برخی منتقدان فیلم را به اشاعه‌ی فاشیسم متهم کردند، در عین حالی که ورهوون، دانش‌آموخته‌ها، و اکثریت منتقدان و بینندگان موافق بودند که فیلم به ایدئال‌های فاشیستی کتاب به نحوی مطایبه‌آمیز نگاه می‌کند، و حتی بسیار مایه‌ی تفریح می­شود. در هر صورت همه‌مان خوشحال‌ایم که او توانست چنین فیلمی خوبی بسازد.

۸. درخشش (The Shining)

هیچ فهرستی درباره­ی اقتباس نمی‌تواند بدون فیلم درخشش اثر استنلی کوبریک کامل باشد. استفن کینگ پس از دادن حق ساخت فیلم به کوبریک عملا از این اثر نفرت داشت، او مینی سریال خاص خودش را برمبنای پرفروش‌ترین اثرش تولید کرد هر چند خود سریال هم عمیقا ملهم از فیلم شده بود. فیلم از نظر انتقادی و تجاری بسیار مورد انتقاد قرار گرفت، که بیشتر به خاطر سرعت آرام فیلم بود و همین‌طور احتمالا بابت اینکه شباهتی به رمان نداشت، هرچند فیلم طی گذر زمان به تصدیق و تجلیل درخورش دست یافت. مشهورترین تصاویر فیلم را هیچ جا در کتاب نمی‌توان یافت. خانواده‌ی توررنس اینجا هم وجود دارند،  وقتی برای مدتی در هتل می‌مانند، جک رفته‌رفته عقلش را از دست می‌دهد و دیوانه می­شود، اما برای مثال هیچ هزارتو یا دوقلویی در کتاب وجود ندارد. یک تغییر قابل‌توجه (اما ظاهرا ساده) این است که شماره‌ی اتاق اسرارآمیز در کتاب ۲۱۷ است و نه ۲۳۷. یک مستند کوتاه جالب هم درباره‌ی این فیلم ساخته شده که ارزش دیدن دارد، طوری که به بررسیِ تمام نظریاتی می­پردازد که فیلم می‌توانست درباره‌شان باشد و با جزئیات توضیح می‌دهد که چطور این فیلم با خود داستان کتاب فرق دارد. فیلم «درخشش» را یکی از برجسته‌ترین فیلم‌های ژانر وحشت  تا به امروز می‌دانند. ریتم آرام و لایه‌های نامتناهی رازآلودش برای دهه‌ها مخاطبان سینما را مجذوب خود کرده. دیدن این فیلم برای عاشقان سینما در هر جایی یک ضرورت است.

 ۹. فارست گامپ (Forrest Gump)

قطعا فیلمی به بی‌خطری فارست گامپ باید بر اساس داستانی به همین اندازه ایمن و بی‌خطر باشد؛ درست است؟ خب، ظاهرا فیلم برخی از جزئیات مهم را هجو می­کند. در رابطه با طرح اثر و شخصیت‌ها، فیلم و کتاب مثل نخودسبزها و هویج‌ها هستند؛ هر دو در مورد مردی است با ضریب هوشی پایین که اتفاقی درگیر جنگ در آمریکا می­شود، اوعاشق دختری به نام جنی است، اما خود فارست آنقدر که یک جان گوددمن است چندان از جنس تام هنکس نیست. در کتاب، فارست عوض آنکه صرفا یک کودن باشد یک عقب‌افتاده‌ی بااستعداد است و همچنین استعداد بالایی برای ریاضیات دارد. این فیلم همچنین بسیاری از صحنه‌های داستان اصلی را حذف می­کند. فیلم را نباید زننده دانست، بلکه احتمالا هنوز یکی از صادقانه‌ترین و قابل‌نقل‌ترین آثار ساخته‌شده در تاریخ سینما باشد، حتی اگر در بسیاری از صحنه­ هایش ما را درگیر احساسات کند. بیایید این واقعیت را درباره‌ی فیلم از یاد نبریم که از لحاظ فنی اعجاب­ انگیز است طوری که جان اف کندی، ریچارد نیکسون، و جان لنون به وسیله­ ی جادوی CGI در فیلم ظاهر می­شوند این امرهمان‌قدر برای امروز تکان‌دهنده است که در زمانه‌ی خودش.

 ۱۰. و مثل وندتا (V for Vendetta)

مشهور است که آلن مور از تمام فیلم‌های ساخته‌شده بر اساس آثارش بیزار است، اما  فیلم و مثل وندتا تصمیم می‌گیرد تا نسبت به داستان اصلی­ اش انصاف به خرج دهد در حالی که تغییرات خاص خودش را هم انجام می‌دهد تا روایت خودش را هم داشته باشد. یکی از بزرگترین شکایت‌های مور درباره‌ی فیلم این است که چطور کتاب در مورد آنارشی و فاشیسم است اما فیلم هیچ چیز از «آنارشی» یا «فاشیسم» نمی‌گوید. طبیعت سیاسی کتاب قطعا هنوز در فیلم حاضر است، اما نه آنقدرها که در کتاب برجسته است. جدا از این نکته، لحن فیلم، تصاویر، و همچنین برخی نقاط داستانی متفاوت هستند. از لحاظ تصویری می‌توان گفت که کتاب بسیار تاریک، و رویاگون است در حالی که فیلم واقع‌گرایانه‌تر به نظر می‌رسد؛ در هر دوی فیلم و رمان، تصاویر تکان‌دهنده هستند. شخصیت «وی» تقریبا به بهترین شکل نشان داده شده است، اما شخصیت «هر» بسیار متفاوت با رمان است. در کتاب، کار شخصیت اصلی عملا با گرفتن جای «وی» تمام می‌شود و به طور تحت‌اللفظی به «وی» جدید بدل می‌شود، در حالی که فیلم در پایان دچار چنین تغییر تاریک و رادیکالی نمی‌شود، و ماجرا با آتش‌سوزی و نابودی پارلمان بریتانیا خاتمه می‌یابد. کتاب به شیوه‌ای بسیار افسرده‌کننده‌تر و از نظر اخلاقی بسیار مبهم‌تر به پایان می‌رسد،‌ در حالی که فیلم بسیار الهام‌بخش‌تر است، و پیام نیرومند اتحاد را در برابر سرکوب پیشنهاد می‌دهد.

persianpishraneh.com

برترین‌های کنسول‌ های بازی موجود در بازار

برترین‌های کنسول‌ های بازی موجود در بازار

داشتن یک کنسول بازی، آرزوی بسیاری از ما و شماست. اما بهترین کنسول بازی حال حاضر کدام است؟ آیا برای تهیه‌ی یک کنسول، به سراغ PS4 می‌روید یا یک Xbox One خریداری می‌کنید؟ شاید هم به دنبال یک کنسول قابل حمل دوگانه مانند Nintendo Switch باشید. در مورد کنسول دستی Nvidia Shield چیزی می‌دانید؟ حتی با توجه به گران بودن این کنسول‌ها، شاید تهیه‌ی یک کنسول بازی از نسل‌های گذشته نیز گزینه‌ی مناسبی باشد. ما در این مطلب بهترین کنسول‌های حاضر در بازار را به شما معرفی می‌کنیم. با ما همراه باشید.

persianpishraneh.com

پلی‌استیشن۴ پروی سونی

پلی‌استیشن۴ پرو جدیدترین کنسول بازی شرکت سونی و انتخاب اول طرفداران این برند است. هرچند که پلی‌استیشن۴ اسلیم هم هنوز جزو گزینه‌های این افراد خواهد بود.

پلی‌استیشن۴ پرو با کمک پردازنده‌ی گرافیکی بهبودیافته‌ی خود، علاوه بر قابلیت پخش تصاویر ۴K، از ویدئوی HDR نیز پشتیبانی می‌کند. ضمن اینکه در محصول جدید سونی، بر خلاف ایکس‌باکس وان اس، رزولوشن ۴K فقط به پخش فیلم‌ها محدود نشده است، اگرچه طبق گفته‌ی سونی، بسیاری از بازی‌ها برای اجرا در حالت ۴K طراحی نشده‌اند و نیاز به افزایش ابعاد خواهند داشت.

فقدان درایو بلو-ری ۴K عجیب به نظر می‌رسد اما در عوض پلی‌استیشن۴ پرو از یک هارد بزرگ یک ترابایتی بهره می‌برد. در حال حاضر این کنسول را می‌توان قدرتمندترین کنسول موجود در بازار دانست، اما مشخصات آن با ایکس‌باکس اسکورپیو که به زودی معرفی خواهد شد، قابل رقابت نیست.

ایکس‌باکس وان اس مایکروسافت

احتمالاً علاقمندان پر و پا قرص ایکس‌باکس در حال حاضر دیگر به دنبال خرید ایکس‌باکس وان اس نباشند (زیرا کنسول اسکورپیو با قابلیت ۴K در سال آینده‌ی میلادی عرضه خواهد شد) اما به هر صورت کنسول موجود، برای زمان حاضر دستگاه قدرتمندی است.

این کنسول، از ایکس‌باکس وان کوچک‌تر و سبک‌تر است و واحد پاور آن به خوبی در داخل دستگاه قرار داده شده است. نسخه‌ی اصلی کنسول از هارد بسیار بزرگ ۲ ترابایتی استفاده می‌کند. همان طور که در بخش پیش گفته شد، ایکس‌باکس وان اس از رزولوشن ۴K پشتیبانی می‌کند اما این امر، تنها به پخش فیلم‌ها و تصاویر ویدئویی محدود شده و برای لذت بردن از تجربه‌ی بازی با کیفیت ۴K، باید تا عرضه‌ی اسکورپیو منتظر مانده یا یک پلی‌استیشن۴ پرو تهیه کنید.

پلی‌استیشن۴ اسلیم سونی

پلی‌استیشن۴ اسلیم همان طور که از نامش پیداست، نسخه‌ی کوچک‌تر و باریک‌تری از پلی‌استیشن۴ اصلی است. دارندگان پلی‌استیشن۴ نیازی به تهیه‌ی این کنسول ندارند زیرا از نظر امکانات و تجهیزات داخلی، دو دستگاه تقریباً با یکدیگر برابرند. هرچند که پلی‌استیشن۴ اسلیم از HDR نیز پشتیبانی می‌کند، اما با این ویژگی نیز، کنسول جدید را می‌توان یک پلی‌استیشن۴ با به روز رسانی نرم‌افزاری معرفی کرد.

نینتندو سوییچ

قیمت تقریبی: ۳۰۰ دلار

جدیدترین کنسول بازی نینتندو همان طور که پیش‌بینی می‌شد، محصولی متفاوت با سایر رقباست. سوییچ یک نوع کنسول دوگانه‌ی دستی/خانگی است که هم قابلیت اتصال به تلویزیون برای بازی رو صفحه‌ی بزرگ را دارد و هم می‌توان روی خود کنسول به بازی پرداخت و آن را با خود حمل کرد. ضمن اینکه تنظیمات مختلفی از کنترلر کنسول نیز برای حالت‌های متفاوت در نظر گرفته شده است.

با توجه به این که نینتندو سوییچ جدیدترین کنسول مهم عرضه شده به بازار است، تعداد بازی‌های مربوط به آن هنوز با محدودیت بیشتری نسبت به سایر رقبا مواجه است. بنابراین برای افرادی که به دنبال دست‌یابی به بازی‌های متعدد روی کنسول خود هستند، این مورد چندان مناسب نیست. اما به هر حال، نینتندو سوییچ تنها کنسولی است که می‌توانید روی آن آخرین نسخه‌های Zelda و Mario را بازی کنید یا نسخه‌هایی از بازی‌های سنگین مانند Skyrim را در وضعیت دستی و قابل حمل اجرا کنید.

۳DS و ۳DS XL جدید

قیمت تقریبی: ۱۷۰ دلار برای ۳DS جدید و ۲۰۰ دلار برای ۳DS XL

نینتندو ۳DS برای گیمرها امکان اجرای بازی‌های قدیمی نینتندو مانند عناوین اختصاصی و پرطرفدار Mario & Luigi و Zelda را آن هم در حالت سه بعدی فراهم می‌کند. این کنسول هنوز به عنوان بهترین کنسول قابل حمل موجود، پیشنهاد می‌شود.

این کنسول از کنسول سوییچ ارزان‌تر است اما باز هم اگر چندان به بازی در حالت سه‌بعدی علاقمند نباشید، می‌توانید به تهیه‌ی مدل قدیمی‌تر ۳DS یا ۲DS یا ۲DS XL جدید نیز فکر کنید. نینتندو همچنان به عرضه‌ی بازی‌های جالب برای این کنسول ادامه می‌دهد و با این کار، جذابیت‌های بازار این نوع کنسول‌ها را حفظ کرده است.

انویدیا شیلد تی‌وی

قیمت تقریبی: ۱۵۰ دلار

نسخه‌ی ۱۶ گیگابایتی کنسول شیلد تی‌وی شرکت انویدیا ۱۵۰ دلار قیمت دارد که برای یک منتشرکننده‌ی محتوای چندرسانه‌ای، مبلغ بالایی است اما بازی‌های موجود در سیستم، واقعا ارزان هستند. بازی‌های اندرویدی قابل دسترسی روی این دستگاه، از قیمت حدود ۱ دلاری آغاز شده و بازی‌های پیشرفته‌تر نیز کمتر از ۱۵ دلار قیمت دارند.

شیلد تمام ویژگی‌های یک منتشرکننده‌ی رسانه‌ی استاندارد (مانند on-demand TV و محصولاتی مانند آن) را به علاوه‌ی تعدادی بازی مخصوص به خود را داراست.

برای این کنسول، قابلیت سرویس انتشار بازی نیز در نظر گرفته شده که حدود ۱۰ دلار در ماه هزینه صرف آن می‌شود اما با توجه به دسترسی به تعداد زیادی از بازی‌ها، می‌توان گفت ارزشش را دارد. ضمن اینکه امکان خرید جدیدترین بازی‌های کنسول‌ها و اجرای مستقیم آن‌ها روی شیلد نیز در اختیار کاربران قرار می‌گیرد.

persianpishraneh.com

۶ روش برای تازه ماندن و نگهداری مواد غذایی، میوه ها و سبزیجات

۶ روش برای تازه ماندن و نگهداری مواد غذایی، میوه ها و سبزیجات

نگهداری مواد غذایی چه در یخچال و فریزر و چه در هوای آزاد نکاتی دارد که اگر آنها را رعایت کنید، می توانید مواد غذایی تازه و با کیفیت را طولانی تر نگهداری کنید. در ادامه با بامیلو بلاگ همراه باشید.

 

همه ما تجربه احساس بدی از دور ریختن میوه ها و سبزیجات خراب شده داشته‌ایم. کار سختی است که همیشه یخچالمان را پر از مواد غذایی سالم نگه داریم، چون محصولاتمان به سرعت فاسد می شوند. یک راه حل برای این مسئله این است که تعداد دفعات بیشتر و هر دفعه به مقدار کمی از مواد غذایی خرید کنید، اما اکثر ما وقت نداریم که بیش از یک بار در هفته به خرید مواد غذایی برویم. در ادامه، ۶ راه برای اینکه مواد غذایی عمر طولانی تری داشته باشند، نام می بریم. دفعه بعدی که به خرید مواد غذایی بروید، می توانید بدون نگرانی از اینکه میوه ها و سبزی های خراب شده تان را دور بریزید، خرید کنید.

persianpishraneh.com


 

۱.دستمال های کاغذی، دستیار شما خواهند بود

به محض اینکه به خانه برمی گردید، میوه ها و سبزی ها را بشوئید و آنها را در ظرف های سفالی یا دستمال های کاغذی خشک کنید. وقتی سبزیجات شما خشک شدند، آنها را در یک دستمال کاغذی جدید بپیچید و آنرا در کیسه پلاستیکی قرار دهید. دستمال کاغذی، هرگونه رطوبت اضافی را جذب می کند و از پلاسیدن کاهو جلوگیری می کند. اگر کاهو، اسفناج یا کلم را به صورت بسته بندی شده خریداری کرده اید، یک دستمال کاغذی در پایین و یکی در بالای بسته بندی قرار دهید. اگر دستمال کاغذی را در پایین جعبه قرار دهید، توت ها نیز تازه تر می شوند.

۲.موزها را جداگانه نگهداری کنید

موز گاز اتیلن (Ethylene) آزاد می کند، که باعث می شود هر میوه ای که در اطرافش باشد، سریع تر برسد. اتیلن، نوعی هورمون گیاهی است که باعث رسیدن میوه ها، بازشدن شکوفه گل ها و همچنین ریزش برگ ها در پاییز می‌شود. برای جلوگیری از خراب شدن میوه‌هایی مانند سیب، گلابی و موز، در حمل و نقل یا انبار، آنها را کمی نارس می‌چینند و قبل از وارد کردن به بازار، تحت تأثیر اتیلن قرار می‌دهند تا رسیده شود. پس اگر نمی خواهید میوه های دیگر آشپزخانه تان سریع تر برسند، آنها را در نزدیکی موز قرار ندهید.

۳.سبزیجات را در آب جوش بجوشانید

گر سبزی ها را قبل از بسته بندی در آب جوش بجوشانید، زمان طولانی تری تازه می مانند. در یک قابلمه آب را بجوشانید، سبزی ها را درون آن بریزید، به محض اینکه آب به جوش آمد آنها را خارج کنید.

۴.سبزی ها را سرخ کنید

گر فلفل دلمه ای، گوجه فرنگی، قارچ و هویچ سرخ شوند، خوشمزه تر می شوند. هروقت این مواد در آستانه تغییر و خراب شدن بودند، آنها را با روغن زیتون، نمک و فلفل درون تابه بریزید و با حرارت بالا بپزید. می توانید گیاه و ادویه های اضافی هم به آن اضافه کنید. در این صورت تا یکی دو هفته دوام پیدا می کنند.

۵.منجمد کردن بهترین راه نگهداری مواد غذایی

در حال حاضر بهترین راه نگهداری مواد غذایی، منجمد کردن آنهاست. اگر میوه شما کاملاً رسیده و از این می ترسید که به زودی آن را نخورید، آن را در فریزر قرار دهید. موز، انگور و انواع توت های یخ زده در حالت خودشان یا نرم تر، عالی هستند. حتی می توانید با آنها بستنی طعم دار درست کنید.

۶.کنسرو کنید

کنسرو کردن ممکن است وقت گیر باشد، اما ارزشش را دارد. میوه ها و سبزی های مورد علاقه تان را در فصل خودشان کنسرو کنید و آنها را در تمام طول سال میل کنید. این یک روش سنتی برای نگهداری مواد غذایی است.

persianpishraneh.com

بیوگرافی ویوین وست وود : تلفیق سبک پانک با دنیای مد

بیوگرافی ویوین وست وود : تلفیق سبک پانک با دنیای مد

ویوین وست وود طراح مد بریتانیایی است که موج جدیدی در سبک پوشش روزمره به وجود آورد. ورود سبک پانک و موج نو به دنیای پوشاک روزمره یکی از دستاوردهای ویوین وست وود است. شاید بتوان وست وود را متفاوت ترین طراح مد دانست. وی همیشه سعی داشته خلاف جریان آب حرکت کند و ایده های متفاوت خود را به جهان ثابت کند. جدای از دنیای مد، سبک موسیقی پانک راک هم به او مدیون است. با بامیلو بلاگ همراه باشید

persianpishraneh.com

ابتدای زندگی

ویوین ایزابل سوایر (Vivienne Isabel Swire) در ۸ آوریل ۱۹۴۱ (۱۹ فروردین ۱۳۲۰) در شهر گلوساپ (Glossop) شهرستان دربی شایر (Derbyshire) انگلستان به دنیا آمد. پدرش یک پینه دوز بود و مادرش نیز در یک کارخانه پنبه مشغول به کار بود. در سن ۱۷ سالگی وی همراه خانواده به شهر هرو (Harrow) در شهرستان میدلسکس (Middlesex) انگلستان مهاجرت کردند. ویوین وست وود در کارخانه ای محلی برای خود شغل پیدا کرد. سرانجام نیز در دانشکده تربیت معلم پذیرفته شد. وی بعدها زندگی دشوار خود را این گونه توصیف می کند:

من در بخشی از کشور رشد کردم که پایه های انقلاب صنعتی در آن استوار بود. من در خصوص نمایشگاه های هنری چیزی نمی دانستم. هیچ گاه یک کتاب هنری در دست نگرفته بودم. حتی یک بار هم به تئاتر نرفته بودم.

در اوایل دهه ۱۹۶۰ زندگی ویوین رنگ و بوی جدیدی به خود می دید. وی با درک وست وود (Derek Westwood) ازدواج کرد. از او دارای یک پسر به نام بن (Ben) شد و به عنوان معلم شروع به تدریس کرد. سپس همه چیز دگرگون شد. ازدواج اول او به هم خورد و با مالکوم مک لارن (Malcolm Mclaren) آشنا شد. مک لارن دانشجوی رشته هنر بود. همچنین بعدها رهبر گروه پانک راک سکس پیستولز (Sex Pistols) شد. ویوین وست وود از همسر دوم خود نیز فرزندی به نام جوزف (Joseph) به دنیا آورد. در این احوال بود که وست وود شروع به ساخت جواهرات کرد. جایی که وست وود و دنیای هنر با همدیگر آشنا شدند. وی در این خصوص می گوید:

من به مالکوم تکیه کردم. کسی که درهای جدیدی به رویم گشود. او هرچیزی که در آن زمان نیاز داشتم را به من بخشید.

شکوفایی شغلی ویوین وست وود

درسال ۱۹۷۱ مالکوم یک فروشگاه در خیابان کینگز رود (Kings Road) لندن باز کرد. وی طرح های وست وود را در آنجا عرضه می کرد. این فروشگاه کم کم به مرکز مد برای جنبش پانک بدل شد. مالکوم مدیر گروه پانک راک سکس پیستولز شد. به دنبال آن لباسهایی که ویوین وست وود طراحی می کرد به گروه آنها شکل و هیئت جدیدی بخشید.

به دنبال محو شدن جنبش پانک، وست وود به روال طراحی خود ادامه داد. وی همیشه در نوک پیکان تغییرات است. نه تنها بر دنیای مد اثرگذار است بلکه تفکرات خود را به آن دیکته می کند. کلکسیون دزد دریایی (Pirate) او مسیر طراحی وست وود را وارد فاز جدیدی کرد و دوست داران مد را بیش از پیش با ویوین وست وود آشنا ساخت. طراحی های او شامل پیراهن های کوتاه دهه هفتاد، پارچه های توری و ابریشمی و کت و دامن‌ های پشمی دهه نود نیز بود. طراح مد، جاسپر کونران (Jasper Conran) در خصوص وست وود این گونه توضیح می دهد:

وست وود برای دیگر طراحان مانند یک برف روب است. وی حرکت می کند و بقیه به دنبال او راه می افتند.

سبک متفاوت وست وود

سبک متفاوت و جداگانه ویوین وست وود با جسارت خاص او در زمینه کاری ترکیب شده است. یک بار او در هیئت مارگارت تاچر (Margaret Thatcher) بر روی جلد مجله انگلیسی تاتلر (Tatler) ظاهر شد. این مسأله بر شهرت وست وود افزود. کت و دامنی که مارگارت تاچر سفارش داده بود آماده تحویل بود. این در حالی بود که تاچر برای دریافت سفارش تا آن لحظه اقدام نکرده بود. وست وود از این فرصت استفاده کرد و با آن لباس عکس گرفت. البته این مسأله باعث آزردگی خاطر مارگارت تاچر شد.

هیچ گاه نمی توان تأثیرگذاری بیش از حد ویوین وست وود را بر دنیای مد انکار کرد. وی ۲ بار به عنوان برترین طراح سال بریتانیا انتخاب شده است. همچنین در سال ۱۹۹۲ نشان افسر رتبه امپراتوری بریتانیا (Order of the British Empire) را نیز از دستان ملکه دریافت کرد.

سال های انتهای زندگی

در سال ۱۹۸۳ او از همسر دومش (مک لارن) جدا شد. ۱۰ سال بعد و در سال ۱۹۹۳ برای بار آخر با دستیار خود آندریاس کرونتالر (Andreas Kronthaler) که ۲۵ سال از وست وود کوچک تر بود ازدواج کرد. اکنون کرونتالر دستیار طراح اوست و هردو در جنوب لندن ساکن هستند.

وست وود حدود ۳۰ سال بر میزان شهرت و ثروت خود افزود. البته این شهرت و ثروت نمود آنچنانی در زندگی این بانوی بریتانیایی ندارد. ویوین وست وود هنوز هم در همان آپارتمان کوچک خود در جنوب لندن زندگی می کند. هر ماه حدود ۴۰۰ دلار برای هزینه خانه پرداخت کرده و با دوچرخه سر کار حاضر می شود.

persianpishraneh.com

بیوگرافی کلوین کلاین : رؤیایی که ساخته و فروخته شدبیوگرافی کلوین کلاین : رؤیایی که ساخته و فروخته شد

بیوگرافی کلوین کلاین : رؤیایی که ساخته و فروخته شد

کلوین کلاین طراح مد آمریکایی است. طرح های او شامل لباس زنانه، مردانه و لباس زیر است. اکنون زیورآلات، عطر و ساعت نیز تحت عنوان کلوین کلاین به جهان عرضه می شود. وی از همان ابتدای کودکی به طراحی مد علاقه ی فراوانی داشت. اولین گام حرفه ای کلاین در دنیای مد حرفه ای در سال ۱۹۶۲ برداشته شد.


کلوین کلاین طراح مد آمریکایی است. طرح های او شامل لباس زنانه، مردانه و لباس زیر است. اکنون زیورآلات، عطر و ساعت نیز تحت عنوان کلوین کلاین به جهان عرضه می شود. وی از همان ابتدای کودکی به طراحی مد علاقه ی فراوانی داشت. اولین گام حرفه ای کلاین در دنیای مد حرفه ای در سال ۱۹۶۲ برداشته شد.

نیم نگاه

کلوین کلاین در سال ۱۹۴۲ در نیویورک به دنیا آمد. وی در شهر نیویورک به تحصیل رشته مد پرداخت. یکی از اولین تجارب کاری کلاین شاگردی برای مجموعه تولیدی کت و شلوار بود. در سال ۱۹۶۸ به همراه چارلز شوارتز شرکت خود را افتتاح کردند. شوارتز جنبه تجاری کار را اداره می کرد و کلوین کلاین هم امور مربوط به طراحی را بر عهده گرفت.

شرکت آنها در ابتدا روی کت و شلوار و کت تک تمرکز داشت. چندی بعد خط تولید لباس های ورزشی آنها نیز مورد استقبال خوبی قرار گرفت. وی ۳ بار جایزه کوتی آواردز (Coty Awards) را برای طراحی لباس زنانه دریافت نمود. در نهایت نیز لباس مردانه، جین، لوازم آرایشی، عطر و اثاث منزل به تولیدات شرکت افزوده شد. کلاین در سال ۲۰۰۳ شرکت خود را به فروش رساند.

ابتدای زندگی

کَلوین ریچارد کلاین (Calvin Richard Klein) در ۱۹ نوامبر ۱۹۴۲ (۲۸ آبان ۱۳۲۱) در محله برانکس (Bronx) نیویورک پا به عرصه وجود نهاد. وی فرزند وسط از ۳ فرزند خانواده بود. پدرش اصالتاً اهل مجارستان بود و یک مغازه خواربارفروشی را در محله هارلم (Harlem) نیویورک اداره می کرد. مادر کلاین خانه دار بود. کلاین به همراه مادرش به خیاطی مادربزرگش سر می زد. به این ترتیب کم کم علاقه ی او به دنیای مد و لباس شکل گرفت. دبیرستان هنر صنعتی و دانشکده هنر نیویورک مقصدهای بعدی کلاین بودند. وی در سال ۱۹۶۳ از دانشگاه ایالتی FIT فارغ التحصیل شد.

روند تجاری کلوین کلاین

کلوین کلاین قبل از شروع تجارت مستقل خود برای شرکت های متعددی کار کرد. در سال ۱۹۶۸ او و دوست دوران کودکیش چارلز شوارتز (Charles Schwartz) شریک تجاری شدند. شوارتز برای شروع کار جدید ۱۰ هزار دلار هزینه کرد. کلاین با این سرمایه نام تجاری خود را راه اندازی نمود. وی در ابتدا یک نمایشگاه کوچک اجاره کرد. در نهایت به ساختمان تجاری بزرگ بونویت تلر (Bonwit Teller) منتقل شد. وی در این ساختمان با یکی از مشتریان ثابت خود ملاقات کرد و این ملاقات به انتقال کلاین به ساختمان بونویت تلر انجامید. ورود او به این ساختمان بزرگ مشتریان فراوانی برایش به ارمغان آورد. او در ابتدای دهه ی ۷۰ میلادی میلیون ها دلار فروش کرد.

کلوین کلاین در ابتدا روی کت های زنانه تمرکز داشت. این رویه اما به زودی تغییر کرد و پوشاک بانوان نیز به طراحی های او افزوده شد. سبک او ساده و مینیمالیسم مبنی بر دوخت بسیار حرفه ای و پارچه های با کیفیت بود. پس از موفقیت های پی در پی، کلاین به دنیای لباس مردانه و جین نیز وارد شد. او به زودی به یکی از بازیگران قدرتمند در دنیای جین بدل شد.

کمپین های تبلیغاتی

 

کمپین های تبلیغاتی کلوین کلاین به طرز فوق العاده ای تأثیر گذار بودند. کمپین های او بیشتر حول افراد و نقش آفرینان جوان می چرخید. یکی از معروف ترین تبلیغ های شرکت مربوط به سال ۱۹۸۱ می شود. در این تبلیغ بروک شیلدز (Brooke Shields) بازیگر و مدل آمریکایی ایفای نقش می کند.

در سال ۱۹۹۵ نیز یکی از کمپین های تبلیغاتی شرکت در خصوص لباس های جین به دلیل عدم رعایت شئونات اخلاقی خبرساز شد. کار به جایی کشید که رئیس جمهور بیل کلینتون (Bill Clinton) و بانوی اول وقت هیلاری کلینتون (Hillary Clinton) نیز علیه این کمپین جبهه گیری کردند.

مدل ها، بازیگرها، ورزشکاران و افراد مشهور فراوانی در طول این سال ها وارد کمپین های تبلیغاتی کلوین کلاین شده اند.

محصولات ماندگار

شاید بتوان محصولات جین و بخصوص شلوارهای جین کلوین کلاین را یک انقلاب در زمینه سبک پوشش بشمار آورد. شلوارهای جین تنگ این شرکت با استقبال فراوانی روبرو شده و به زودی محبوبیت فراوانی پیدا کردند. همان طور که اشاره شد کمپین های تبلیغاتی نیز در روند دیوانه وار محبوبیت آنها تأثیر بسزایی داشتند.

لباس های زیر هم یکی از زمینه های جولان کلوین کلاین بوده است. شورت های باکسر (Boxer shorts) توانست به سرعت محبوبیت فراوانی پیدا کند. این شورت ها روند فروش شرکت را به طرز قابل ملاحظه ای افزایش داد.

فروش شرکت

با به خدمت گرفتن ستارگان دنیای مد مکتب خود را بیش از پیش به جهان عرضه نمود. ویراستار سابق مجله مد وگ (Vogue) یعنی فرانسیس ستین (Francis Stein) یکی از این افراد بود. در دهه ۱۹۸۰ کلوین کلاین به عنوان سازنده لباس زیر و عطرهای لوکس (مجلل) نیز شناخته می شد. در همین دهه بود که نام تجاری کلوین کلاین بر روی اثاث منزل نیز برچسب خورد.

در دهه ۹۰، شرکت با مشکلات مالی فراوانی مواجه شد. به دنبال این مشکلات یکی از دوستان کلاین و کارآفرین مشهور آمریکایی دیوید گفن (David Geffen) با ارائه یک طرح نجات مالی شرکت کلاین را از این بحران بیرون کشید. شرکت کلوین کلاین بعدها در سال ۲۰۰۰ شکایتی علیه شرکت وارناکو گروپ (Warnaco Group) به اتهام نقض توافق نامه و قوانین علامت تجاری تنظیم نمود. این پرونده در خارج از دادگاه حل و فصل شد. کلاین و شوارتز در سال ۲۰۰۳ شرکت خود را با رقم ۴۳۰ میلیون دلار به شرکت فیلیپس ون هوزن (Phillips-Van Heusen) فروختند.

زندگی شخصی

کلوین کلاین در سال ۱۹۸۶ با کلی رکتور (Kelly Rector) ازدواج کرد. این ازدواج اما به طول نینجامید. آنها در سال ۱۹۹۶ از همدیگر جدا شدند. زندگی جداگانه این زن و شوهر تا سال ۲۰۰۶ ادامه داشت. در این سال جدایی آنها به صورت رسمی اعلام شد.

کلاین مدتی هم با اعتیاد به الکل و مواد مخدر دست و پنجه نرم می کرد. وی پس از فروش شرکت دوران توانبخشی خود را سپری کرد و اکنون در سلامت کامل به سر می برد.

 persianpishraneh.com