افزایش ماندگاری عطر در ۸ حرکت : چطور همیشه خوش بو باشیم؟
شاید بسیاری از ما دوست یا آشنایی داشته باشیم که در هر شرایطی بوی عطر میدهد و در هر جمعی شمع محفل است. این در حالی است که وقتی ما همان عطر را میزنیم مدت کمی بر روی پوستمان میماند و خیلی زود دیگر نمیتوان رایحه آن را احساس کرد. البته، طبیعی است که بینی پس از مدتی به بوی عطر عادت کند و دیگر رایحه آن را احساس نکند. اما اگر مطمئن هستید که عطر روی پوست شما ماندگاری بالایی ندارد، با ما در تحریریه بامیلو بلاگ همقدم باشید تا ۸ استراتژی هوشمندانه برای استفاده از عطر و افزایش ماندگاری آن را به شما بگوییم.
اگر بخواهیم یادی هم از نویسنده معروف کتاب مزرعه حیوانات، جورج اورول هم بکنیم باید بگوییم که برخی از رایحهها از دیگران برابرتر هستند. به بیان دیگر، به دلیل نوع ساختار مولکولی رایحهها برخی از دیگران قدرتمندترند و ماندگاری بیشتری دارند. به عنوان مثال، رایحههای مرکباتی خیلی زود از بین میروند. این در حالی است که نتهای ادویهای و چوبی مانند چوب صندل ماندگاری بالاتری دارند. پس اگر میزان ماندگاری عطر برایتان عامل تعیین کنندهای است، بهتر است در هنگام خرید عطر به رایحههای تشکیل دهنده آن نیز توجه کنید.
امروزه دیگر همراه با عرضه هر عطری، تعداد زیادی از محصولات مکمل آن نیز مانند شامپو بدن، کرم بدن، و حتی عطر مخصوص مو برای بانوان نیز روانه بازار میشود. استفاده از این محصولات مکمل و به اصلاح، استفاده لایه به لایه از عطر باعث میشود که ماندگاری عطر افزایش پیدا کند.
عطر زدن هم مانند هر کار دیگری برای خود قوانینی و روش استفاده درستی دارد. اگر مایلید عطر مدت زمان بیشتری بر روی بدن شما بماند، نقاط مناسب عطر زدن را شناسایی کنید. عموما نقاط نبض دار و گرمتر بدن برای استفاده از عطر ایدهآل شمرده میشوند. به عنوان مثال، روی مچ دست، پشت گوش، روی رگ گردن، روی شکم و بالا تنه از جمله این نقاط هستند. گرمای بدن و نبض موجود در این ناحیهها باعث میشوند که عطر به خوبی خود را نشان داده و لایههای مختلف آن از جمله لایه نخستین، لایه میانی و لایه پایانی به خوبی ابراز وجود کنند.
بهترین زمان برای استفاده از عطر، چند دقیقه بعد از خروج از حمام است، یعنی درست زمانی که پوست هنوز اندکی رطوبت دارد و کاملا خشک نشده است. استفاده از عطر در این زمان و حضور رطوبت بر روی پوست به نوعی مواد عطری را به دام میاندازند و ماندگاری آن را افزایش میدهند. همچنین، خانمهای محترم نیز دیگر لازم نیست خطر آسیب زدن به جواهرات و یا لباسهای خود با عطر را به جان بخرند.
شاید بسیاری از ما بر حسب عادت، پس از اسپری کردن عطر روی مچ دست، دست دیگرمان را بر روی آن میمالیم. اگر دوست دارید که عطرتان ماندگاری بیشتری داشته باشد و رایحه عجیب و غریبی پیدا نکند، به شما اکیدا توصیه میکنیم که از این کار پرهیز کنید. مالش عطر بر روی پوست باعث شکستن ساختار مولکولی ترکیب شده و درصد عظیمی از لایه ابتدایی را از بین میبرد. البته، این کار باعث میشود که لایحه کلی عطر بر روی پوست اندکی تغییر کند و بوی آن با چیزی که استاد عطر ساز در نظر داشته، تفاوت داشته باشد. از همه اینها گذشته، این کار ماندگاری عطر را هم کم میکند.
به طور کلی، عطرها مدت زمان بیشتری بر روی پوستهای چرب میمانند و خیلی زود از روی پوستهای خشک محو میشوند. دلیل این مساله هم این است که پوست خشک، به جای رطوبت لازم و ضروری، عطر را به خود جذب میکند. پس برای افزایش ماندگاری عطر فراموش نکنید که از کرمهای آبرسان و مرطوب کننده استفاده کنید.
قرار گرفتن عطر در معرض گرما و رطوبت باعث شکستن مولکولهای عطری آن میشود. پس از نگه داشتن عطرهای خود در حمام و سرویس بهداشتی خودداری کنید و در عوض آنها را مکانهای خشک و خنک قرار دهید. به عنوان مثال داخل کشو و یا حتی روی میز آرایش (در صورتی تحت تابش مستقیم آفتاب نباشد) محلهای مناسبی برای این کار هستند.
از آنجایی که پوست یک عضو زنده بدن است که به طور مداوم و منظم تنفس میکند، طبیعتا نمیتواند عطر را مدت زمان نامحدودی بر روی خود نگه دارد. روشهای بالا به افزایش میزان ماندگاری عطر بر روی پوست کمک میکنند، اما به هر حال نمیتوانند جلوی محو شدن آن را بگیرند. در این شرایط، توصیه میکنیم همیشه اندازه کوچکتری از عطر خود را همراه داشته باشید تا در صورت لزوم آن را تمدید کنید.
مگس سفید هیچ سودی جز نابودی محیط زیست و خراب کردن حال ما ندارد. سال ها بود که این مگس های یک تا سه میلیمتری را «ریز» میدیدیم. اما از صدمات آنها بیخبریم. صدماتی که به درختان، گوجه فرنگی هایزبان بسته و دستگاه تنفسی ما میزنند. در این مطلب ، می خواهیم با این «ارتش سفید» بیشتر آشنا شویم.
پیش خودمان فکر میکردیم با بیتوجهی به این سفید بالک ها دل آنها را می شکنیم. اما نمی دانستیم از لج بی توجهی ما به صورت رگباری به تولید مثل ادامه می دهند. به شخصه تا سال گذشته از وجود این حشرات موذی بی خبر بودم. آخر سر، پس از یکی دو هفته صدای گرفته پیش دکتر رفتم. گفتم از نشانه های سرماخوردگیفقط صدای نخراشیده اش را دارم. از بالای عینکش، مثل دامبلدور نگاه نافذی به من انداخت و پرسید:
نکنه از این پشه سفید ها خوردی؟
فک میکردم شوخی میکند. پیش خودم گفتم مگر میشود پشه های ویزویزو که شب ها صلب آسایش میکنند را درسته قورت داد و نفهمید؟ پس از توضیحات تکمیلی آقای دکتر فهمیدم، منظورش پشه های ریز و سفید یا همین مگس سفید پست است. اما چطور این لعنتی ها به خورد من رفته بودند؟ برای خودم هم سؤال شده بود.
ماجرا از این قرار بود که با نیت کاهش وزن، در پارک می دویدم. سعی می کردم بیشتر از بینی نفس بکشم. اما شما هم اگر مثل من ناشی باشید، گاهی آن دهان مبارک را باز می کنید. البته اهمیتی هم ندارد از کجا نفس بکشید. مگس سفید از بینی، دهان، چشم و گوش و خلاصه همه جا وارد بدن می شوند و اشکالات مختلفی مثل همین عفونت دستگاه تنفسی را به وجود می آورند. در آخر هم کار به آنتیبیوتیک دستگاه تنفسی کشید.
مگس سفید یا سفید بالک در خانواده (Aleyrodidae) طبقه بندی می شود. این موجودات زشت، در آبوهوای گرم مهمانی میگیرند و به جز عیش و نوش، تولید مثل و تخریب جانداران اطراف خود، به ظاهر هدف دیگری در زندگی ندارند. اگرچه با سردتر شدن هوا، دست کم برای چند ماهی منقرض می شوند.
مگس سفید ماده، روی برگ درختان بیچاره تخمگذاری میکند. تخم ها در ابتدا زرد رنگ هستند. اما طی ۲۴ ساعت، تیره تر می شوند. پس از گذشت ۵ تا ۷ روز، «دگردیسی» آن ها شروع می شود. به عبارت ساده تر، بچه مگس ها به دنیا می آیند. پس از گذشت یک هفتۀ دیگر، سفید بالک به مرحلۀ بلوغ رسیده و با آمادگی کامل به سمت بینی، دهان و چشم شما حمله ور می شوند.
متأسفانه یا خوشبختانه:
همانطور که گفتیم اگر در خیابان قدم بزنید، مگس سفید با شما در تماس است. به دلیل کوچک بودن، آنها وارد بدن شما میشوند. البته نوع بشر آنچنان هم در مقابل این حشرات بی دفاع نیست.
ماسک های ساده و پارچه ای که در مقابل آبوهوای آلوده کلان شهر ها چنان فایدهای ندارند. اما با همین ماسک های «سه تا هزار تومانی» مشت محکمی به دهان این مگس های زشت زدید. با همین ماسک ساده، محافظت از دهان و بینی شما به طور کامل انجام میشود.
البته حواستان باشد یک عدد از این ماسک ها برای استفاده یک ماه شما نیست. هر ماسک را پس از استفاده مستمر ۲ الی ۳ ساعت دور انداخته و ماسک جدیدی استفاده کنید.
بله این عینک های آفتابی فقط برای اینکه دوست شما بگوید «چقدر شبیه فلان بازیگر شده ای» نیست. در کنار مراقبت چشم در برابر امواج فرابنفش، تعداد زیادی از این مگس های سفید به شیشۀ عینک شما میخورند. برای بهترین تأثیر، فریم های پهنتر استفاده کنید.
البته که بهترین نوع عینک در برابر این سفید بالک ها، عینک شناست. اما اگر نمیخواهید با شما مثل یک شناگر برخورد شود، از فریم های (wrap) استفاده کنید. این فریم ها برای دورۀ نقاهت عمل انکساری چشم تجویز میشوند و بهترین محافظ چشم شماست.
اگر به ماسک و عینک زدن و حتی روح اعتقادی ندارید، دست کم از درختان دوری کنید. غذای این مگس های سفید درختان و گیاهان است. بنابراین اگر برای پیادهروی انتخابی داشتید، مسیری کم درختتر را انتخاب کنید.
گر احساس کردید، مگس سفید به داخل چشم، بینی، گوش یا دهانتان رفته، در اولین فرصت با آب ولرم یا سرد آن قسمت را بشورید. با بروز نشانه های بیماری مثل گرفتگی گلو حتماً به دکتر مراجعه کنید.
اگر مدت زیادی پیادهروی کردید و نزدیکی های ظهر احساس گرسنگی نمیکنید، حتماً یک دل سیر مگس سفید نوش جان کردید. شما هم این مگس های سفید را به چشم دیده اید؟ برای مقابله با آنها چه میکنید؟ تجربیات خود را با ما در میان بگذارید.
وقتی یک اقتباس سینمایی تازه پخش میشود، برخی شکایت میکنند که کتاب به خوبی فیلم نبوده است، و اگر چنین آدمهایی را بشناسید، بعدتر خصوصا دربارهی چنین فیلمهایی شکایت خواهند کرد. یک اقتباس عالی هرگز قرار نیست ماده خام اولیهاش را از نو خلق کند، بلکه در عوض میخواهد آنرا از چشمهای کارگردان و هر تفسیری که دارد عبور دهد. چه بسا باید به رمان و فیلم به صورت دو موجودیت مجزا بیاندیشیم که هر کدام به سهم خودش خوب است. جزئیات همواره در اقتباس گم میشوند، اما این فیلمها حتی بیش از این پیش میروند، و جزئیات را به قدری تغییر میدهند که اغراق است اگر در وهلهی نخست اقتباس نامیده شوند. چه فیلمسازها ماده خام اولیه را «غیرقابلاقتباس» یافته باشند و بخواهند تفسیر یا هجوش کنند، چه صرفا از کتاب خوششان نیامده باشد، درهرصورت جهان با این «اقتباسهای آزاد» رویارو شده است.
بهتر است گفته شود که فیلم اینک آخرالزمان کاپولا که از رمان «دل تاریکی» ژوزف کنراد اقتباس شده بیشتر حماسهی سوررئال، کابوسوار، و مخدری کاپولا است به جای آنکه اقتباسی از آن باشد، خصوصا وقتی این واقعیت به شما یادآوری میشود که کتاب در پایان قرن بیستم در کنگو اتفاق میافتد، درحالی که فیلم در جنگ ویتنام اتفاق میافتاد. رمان و فیلم روایتهایی موازی دارند طوری که هر دو پیرامون مردی متمرکز هستند که همراه با عدهای در یک رودخانه سفر میکند، و آدم شرور در هر دو مورد مردی است به نام کورتز که دیوانه شده و قبیلهای را متقاعد کرده که خداست. هر دو اثر این جملهی رسواییآور «وحشت، وحشت» را در خود دارند. داستان رمان در کنگو اتفاق میافتد، شخصیت اصلی مارلو نام دارد و نه کاپیتان ویلارد، و برای یک شرکت تجاری بلژیکی کار میکند، و نه برای ارتش. کورتز در فیلم با یک چاقوی بزرگ میمیرد، اما در کتاب کورتز بر اثر مریضی جان خود را از دست میدهد، و مارلو به خانهی او میرود تا بیوهی کورتز را از مرگ مارلو مطلع کند. طبیعتا، سطر «عاشق بوی بمب ناپالم در صبح هستم» هیچ جا در کتاب یافت نمیشود. هر دوی رمان و فیلم قصههای تاریک و اثرگذار دربارهی ماهیت جنون هستند، اما به شیوههای بسیار متفاوت ماهیت جنون را نشان میدهند. فیلم بهطور خاص یکی از بهترین بازنماییهای اختلال استرس پس از ضایعهای روانی تا به امروز است، چند دقیقه اول این فیلم گواه این مسئله است. هر دو این آثار لایق توجه هستند.
استنلی کوبریک حین ساخت این طنز سیاسی کلاسیک سه عنصر عظیم را تغییر داد. اول از همه، کتاب «هشدار قرمز» اثر تری ساوترن (که در نوشتن فیلمنامه هم کمک کرده بود) یک طنز سیاسی کلاسیک نیست، یک تریلر جدی است. دوم اینکه، هیچ دکتر استرنجلاوی که همان لقب شخصیت فیلم است وجود ندارد. همچنین، دنیا چنان که در فیلم به پایان میرسد در کتاب به پایان نمیرسد، بل در عوض از وقوع بحران جلوگیری میشود. کوبریک حین خواندن کتاب فهمید که این اثر در قامت کمدی بهتر جواب میدهد، و صادقانه باید گفت حق با او بود؛ این فیلم بعد از تنها یک دقیقه از آغازش موجب خندهی فراموشنشدنی میشود و همانطور که از کوبریک انتظار میرود این خنده تاریک و سرد هم هست. اضطراب «پایان جهان» که محور اصلی داستان است، امروزه همچنان حس میشود. در این فیلم پیتر سلرز و جرج سی اسکات بهترین بازیشان را ارائه میدهند. بهویژه صحنهی بازی سلرز حین گفتگوی تلفنی با وزیر شوروی میخکوبتان خواهد کرد.
دیوید کروننبرگ گفته اگر میخواست اقتباسی حقیقی از رمان «ناهار عریان» انجام دهد چهار صد میلیون دلار هزینه برمیداشت و پخش آن در تقریبا تمام کشورها ممنوع میشد، پس در عوض تصمیم گرفت نسخهای را که امروز در دست داریم بسازد. این فیلم فراتر از یک داستان است، به همین دلیل داستان رمان را مستقیما اقتباس نمیکند، بلکه ویلیام اس. باروز را حین نوشتن رمان به تصویر میکشد. این فیلم همچنین به شدت بر زندگی شخصی باروز متکی است. صحنهای که در آن کاراکتر اصلی، بیل، مستوپاتیل به همسرش در یک بازی شلیک میکند و او را میکشد، واقعا اتفاق افتاده است، صحنهای که ویلیام برایمان تعریفش میکند. این صحنه با درک زندگی خود باروز یک یادبود است، و چنان که خودش گفته اگر این اتفاق نمیافتاد هرگز پیشهی نوشتن را آغاز نمیکرد. فیلم به شیوهای که تنها از کروننبرگ و از خلال لنزهای او برمیآید بسیار سوررئال و غریب است: گفتگویی با یک هنرمند گرفتار و درخشان، و ترسیم بیزاریاش از خود به شیوهای پریشانکننده و با این حال صادقانه و نافذ.
این فیلم، ضداقتباسی است «بر پایهی» «دزد ارکیده»ی سوزان اورلئان، کتابی که شخصیت مرکزیاش، چارلی کافن (نویسندهی فیلمنامه) مکررا در طول فیلم میگوید که فاقد تعارض، داستان، یا تغییر است، این فیلم به سادگی «کتابی دربارهی گلها» است. چارلی کافن فیلمنامه را با برادر دوقلویش دونالد، که وجود ندارد مینویسد، و با اینهمه نامزد اسکار میشود، و به تنها شخصیت داستانی و خیالیای بدل میشود که دست به چنین کاری زده است، و از همین رو لایق تجلیل است. نیکولاس کیج هر دو برادر را بسیار درخشان به تصویر میکشد و یکی از بهترین بازی هایش را در این فیلم میبینیم. همانطور که از کافمن انتظار میرفت، فیلم بسیار واقعی و گیرا است، و او هم ترسی ندارد از اینکه زخمها و روانرنجوریهایش را به جهان نشان دهد. این وضعیت حتی فرایند نوشتنش را بهبود میبخشد: همین نگاهکردن به نوشتن و یادگیری نحوهی نوشتن از تمام زوایا. به گمان چارلی نویسندگان باید با تمام نیرویشان بنویسند، در حالی که دونالد فکر میکند آنها باید آن بهاصطلاح «قواعد» را یاد بگیرند، و هر دو هم راست میگویند. فیلم پر از طنز و کنایه است، از جمله این واقعیت که فیلم دائما از صدای راوی روی تصویر استفاده میکند تا جایی که برایان کاکس در لحظهای بزرگ میگوید «خدا پشت و پناهتان باشد اگر از صدای راوی استفاده میکنید!» سرانجام، نتیجهی فیلم این است که اگر دارید نوشتن را یاد میگیرید، بهترین راه برای یادگیریاش دانستن قراردادهای متعارف است طوری که بتوانید با آنها بازی کنید، و کافن یکی از بهترین مثالهای این مسئله در تاریخ فیلم است.
شباهتهای بین کتاب «نفت!» اثر اپتون سینکلر و فیلم «خون به پا میشود» اثر پل توماس اندرسون بسیار کم و معدود است حتی اگر هر دو دربارهی صنعت نفت باشند، هر دو در کالیفرنیای اوایل قرن بیستم سپری شوند، و هر دو با تقلاهای کسی تا دم مرگ به پایان برسند. اندرسون در ابتدا نمیخواست که «نفت!» را اقتباس کند. در عوض، قصد داشت فیلمنامهای دربارهی دو خانوادهی فئودال طی سالهای اولیهی صنعت نفت بنویسد، اما به هیچ جا نمیرسید. پس ناگهان به «نفت!» برخورد کرد، و تصمیم گرفت تا از آن اقتباس کند، اما در هر صورت فیلمنامه تفاوت زیادی نسبت به رمان شناختهشدهاش دارد، و ما را با شاهکار کمیک، تاریک، و بیرحم اندرسون تنها میگذارد. نه تنها عنوان عوض شده است، بلکه اسامی تمام شخصیتها هم تغییر کردهاند: جیمز آرنولد راس در کتاب به جای دنیل پلینویو، جیمز «بانی» آرنولد راس جونیور به جای اچ. دابلیو. پلینویو، و همینطور دیگر موارد. «نفت!» بر شخصیت پدر متمرکز نمیشود. در عوض، پدر همواره یک شخصیت پشتیبان برای پسر است که خود نقش راهنما و پیشبرنده را دارد. اما فیلم دقیقاً برعکس داستان رمان پیش میرود. هر دو کتاب و فیلم لایق توجه و بررسیاند، و همین که «خون به پا میشود» را دیدید احتمالا سخت به یک شیربستنی میوهای خنک نیاز خواهید داشت.
این فیلم وفادارترین اقتباس در این فهرست است، فیلم نگهبانها اساسا رمان مصور الن مور و دیو گیبنز را گاهی نعل به نعل کپی میکند، خصوصا وقتی به صحنههایی با بازی دکتر منهتن و رورشاخ میرسد. عمدهترین تغییر در پایانبندی اثر رخ میدهد. در فیلم، اوزیماندی چارچوب دکتر منهتن را مشخص میکند طوری که انگار دارد چندین کلانشهر را منفجر میکند، در حالی که در رمان، یک تصادف بیگانه، یک سانحهی عجیبوغریب با منشأیی غیرزمینی، در نیویورک رخ میدهد. سایر تغییرات اسنایدر جزئیاند، هرچند گاه بسیار گسترده. یکی از این تغییرات از لحاظ تصویری روی میدهد: در حالی که ترکیببندیهای قاب اساسا مرهون کتاب هستند، اسنایدر با رنگهایی تاریکتر پیش میرود و تصمیم میگیرد که مقادیر زیادی رنگ آبی در تصویر بیاورد، در حالی که کتاب رنگهای بسیار روشنی دارد تا بدل به داستانی کمیک با یک ابرقهرمان باقاعده (هرچند اینطور نیست) شود. بهعلاوه، شخصیتها تغییر بسیارمهمی کردهاند: کتاب شخصیتها را بهصورت انسانهایی بسیار تأثرانگیز به تصویر میکشد که سعی دارند یک فانتزی غیرواقعگرایانه را زندگی کنند، در حالی که در فیلم، کارگردان زاک اسنایدر اساسا آنها را به ابرقهرمانها بدل میسازد. چنین تفاوتهایی فیلم را بسیار دوگانه کرده است؛ معمولا آنها که کتاب را دوست دارند به فیلمش علاقهای ندارند، و برعکس. جدا از این حرفها، «نگهبانها» لایق تمام مناقشاتیست که به پا کرد.
رمان علمیتخیلی مناقشهبرانگیز رابرت ای. هاینلاین اساسا ایدئالهای فاشیستی را رواج میدهد و جدا از بیگانگان مزاحمش تکیهکلامهای نژادپرستانه دارد، طوری که در نتیجهاش کارگردان پل ورهوون تصمیم گرفت تا این رمان را هجو کند. ورهوون حتی کل رمان را نخواند چون آن را بسیار کسلکننده دید؛ او صرفا ابتدایش را مطالعه کرد، و از آنجا به بعد را خودش ساخت. بیشترین منبع الهام فیلم از تجربهی خود ورهوون بهعنوان یک پسربچه جوان میآید که طی جنگ جهانی دوم بزرگ شده. فیلم با نقدهای مختلفی روبرو شد: برخی منتقدان فیلم را به اشاعهی فاشیسم متهم کردند، در عین حالی که ورهوون، دانشآموختهها، و اکثریت منتقدان و بینندگان موافق بودند که فیلم به ایدئالهای فاشیستی کتاب به نحوی مطایبهآمیز نگاه میکند، و حتی بسیار مایهی تفریح میشود. در هر صورت همهمان خوشحالایم که او توانست چنین فیلمی خوبی بسازد.
هیچ فهرستی دربارهی اقتباس نمیتواند بدون فیلم درخشش اثر استنلی کوبریک کامل باشد. استفن کینگ پس از دادن حق ساخت فیلم به کوبریک عملا از این اثر نفرت داشت، او مینی سریال خاص خودش را برمبنای پرفروشترین اثرش تولید کرد هر چند خود سریال هم عمیقا ملهم از فیلم شده بود. فیلم از نظر انتقادی و تجاری بسیار مورد انتقاد قرار گرفت، که بیشتر به خاطر سرعت آرام فیلم بود و همینطور احتمالا بابت اینکه شباهتی به رمان نداشت، هرچند فیلم طی گذر زمان به تصدیق و تجلیل درخورش دست یافت. مشهورترین تصاویر فیلم را هیچ جا در کتاب نمیتوان یافت. خانوادهی توررنس اینجا هم وجود دارند، وقتی برای مدتی در هتل میمانند، جک رفتهرفته عقلش را از دست میدهد و دیوانه میشود، اما برای مثال هیچ هزارتو یا دوقلویی در کتاب وجود ندارد. یک تغییر قابلتوجه (اما ظاهرا ساده) این است که شمارهی اتاق اسرارآمیز در کتاب ۲۱۷ است و نه ۲۳۷. یک مستند کوتاه جالب هم دربارهی این فیلم ساخته شده که ارزش دیدن دارد، طوری که به بررسیِ تمام نظریاتی میپردازد که فیلم میتوانست دربارهشان باشد و با جزئیات توضیح میدهد که چطور این فیلم با خود داستان کتاب فرق دارد. فیلم «درخشش» را یکی از برجستهترین فیلمهای ژانر وحشت تا به امروز میدانند. ریتم آرام و لایههای نامتناهی رازآلودش برای دههها مخاطبان سینما را مجذوب خود کرده. دیدن این فیلم برای عاشقان سینما در هر جایی یک ضرورت است.
قطعا فیلمی به بیخطری فارست گامپ باید بر اساس داستانی به همین اندازه ایمن و بیخطر باشد؛ درست است؟ خب، ظاهرا فیلم برخی از جزئیات مهم را هجو میکند. در رابطه با طرح اثر و شخصیتها، فیلم و کتاب مثل نخودسبزها و هویجها هستند؛ هر دو در مورد مردی است با ضریب هوشی پایین که اتفاقی درگیر جنگ در آمریکا میشود، اوعاشق دختری به نام جنی است، اما خود فارست آنقدر که یک جان گوددمن است چندان از جنس تام هنکس نیست. در کتاب، فارست عوض آنکه صرفا یک کودن باشد یک عقبافتادهی بااستعداد است و همچنین استعداد بالایی برای ریاضیات دارد. این فیلم همچنین بسیاری از صحنههای داستان اصلی را حذف میکند. فیلم را نباید زننده دانست، بلکه احتمالا هنوز یکی از صادقانهترین و قابلنقلترین آثار ساختهشده در تاریخ سینما باشد، حتی اگر در بسیاری از صحنه هایش ما را درگیر احساسات کند. بیایید این واقعیت را دربارهی فیلم از یاد نبریم که از لحاظ فنی اعجاب انگیز است طوری که جان اف کندی، ریچارد نیکسون، و جان لنون به وسیله ی جادوی CGI در فیلم ظاهر میشوند این امرهمانقدر برای امروز تکاندهنده است که در زمانهی خودش.
مشهور است که آلن مور از تمام فیلمهای ساختهشده بر اساس آثارش بیزار است، اما فیلم و مثل وندتا تصمیم میگیرد تا نسبت به داستان اصلی اش انصاف به خرج دهد در حالی که تغییرات خاص خودش را هم انجام میدهد تا روایت خودش را هم داشته باشد. یکی از بزرگترین شکایتهای مور دربارهی فیلم این است که چطور کتاب در مورد آنارشی و فاشیسم است اما فیلم هیچ چیز از «آنارشی» یا «فاشیسم» نمیگوید. طبیعت سیاسی کتاب قطعا هنوز در فیلم حاضر است، اما نه آنقدرها که در کتاب برجسته است. جدا از این نکته، لحن فیلم، تصاویر، و همچنین برخی نقاط داستانی متفاوت هستند. از لحاظ تصویری میتوان گفت که کتاب بسیار تاریک، و رویاگون است در حالی که فیلم واقعگرایانهتر به نظر میرسد؛ در هر دوی فیلم و رمان، تصاویر تکاندهنده هستند. شخصیت «وی» تقریبا به بهترین شکل نشان داده شده است، اما شخصیت «هر» بسیار متفاوت با رمان است. در کتاب، کار شخصیت اصلی عملا با گرفتن جای «وی» تمام میشود و به طور تحتاللفظی به «وی» جدید بدل میشود، در حالی که فیلم در پایان دچار چنین تغییر تاریک و رادیکالی نمیشود، و ماجرا با آتشسوزی و نابودی پارلمان بریتانیا خاتمه مییابد. کتاب به شیوهای بسیار افسردهکنندهتر و از نظر اخلاقی بسیار مبهمتر به پایان میرسد، در حالی که فیلم بسیار الهامبخشتر است، و پیام نیرومند اتحاد را در برابر سرکوب پیشنهاد میدهد.
داشتن یک کنسول بازی، آرزوی بسیاری از ما و شماست. اما بهترین کنسول بازی حال حاضر کدام است؟ آیا برای تهیهی یک کنسول، به سراغ PS4 میروید یا یک Xbox One خریداری میکنید؟ شاید هم به دنبال یک کنسول قابل حمل دوگانه مانند Nintendo Switch باشید. در مورد کنسول دستی Nvidia Shield چیزی میدانید؟ حتی با توجه به گران بودن این کنسولها، شاید تهیهی یک کنسول بازی از نسلهای گذشته نیز گزینهی مناسبی باشد. ما در این مطلب بهترین کنسولهای حاضر در بازار را به شما معرفی میکنیم. با ما همراه باشید.
پلیاستیشن۴ پرو جدیدترین کنسول بازی شرکت سونی و انتخاب اول طرفداران این برند است. هرچند که پلیاستیشن۴ اسلیم هم هنوز جزو گزینههای این افراد خواهد بود.
پلیاستیشن۴ پرو با کمک پردازندهی گرافیکی بهبودیافتهی خود، علاوه بر قابلیت پخش تصاویر ۴K، از ویدئوی HDR نیز پشتیبانی میکند. ضمن اینکه در محصول جدید سونی، بر خلاف ایکسباکس وان اس، رزولوشن ۴K فقط به پخش فیلمها محدود نشده است، اگرچه طبق گفتهی سونی، بسیاری از بازیها برای اجرا در حالت ۴K طراحی نشدهاند و نیاز به افزایش ابعاد خواهند داشت.
فقدان درایو بلو-ری ۴K عجیب به نظر میرسد اما در عوض پلیاستیشن۴ پرو از یک هارد بزرگ یک ترابایتی بهره میبرد. در حال حاضر این کنسول را میتوان قدرتمندترین کنسول موجود در بازار دانست، اما مشخصات آن با ایکسباکس اسکورپیو که به زودی معرفی خواهد شد، قابل رقابت نیست.
احتمالاً علاقمندان پر و پا قرص ایکسباکس در حال حاضر دیگر به دنبال خرید ایکسباکس وان اس نباشند (زیرا کنسول اسکورپیو با قابلیت ۴K در سال آیندهی میلادی عرضه خواهد شد) اما به هر صورت کنسول موجود، برای زمان حاضر دستگاه قدرتمندی است.
این کنسول، از ایکسباکس وان کوچکتر و سبکتر است و واحد پاور آن به خوبی در داخل دستگاه قرار داده شده است. نسخهی اصلی کنسول از هارد بسیار بزرگ ۲ ترابایتی استفاده میکند. همان طور که در بخش پیش گفته شد، ایکسباکس وان اس از رزولوشن ۴K پشتیبانی میکند اما این امر، تنها به پخش فیلمها و تصاویر ویدئویی محدود شده و برای لذت بردن از تجربهی بازی با کیفیت ۴K، باید تا عرضهی اسکورپیو منتظر مانده یا یک پلیاستیشن۴ پرو تهیه کنید.
پلیاستیشن۴ اسلیم همان طور که از نامش پیداست، نسخهی کوچکتر و باریکتری از پلیاستیشن۴ اصلی است. دارندگان پلیاستیشن۴ نیازی به تهیهی این کنسول ندارند زیرا از نظر امکانات و تجهیزات داخلی، دو دستگاه تقریباً با یکدیگر برابرند. هرچند که پلیاستیشن۴ اسلیم از HDR نیز پشتیبانی میکند، اما با این ویژگی نیز، کنسول جدید را میتوان یک پلیاستیشن۴ با به روز رسانی نرمافزاری معرفی کرد.
قیمت تقریبی: ۳۰۰ دلار
جدیدترین کنسول بازی نینتندو همان طور که پیشبینی میشد، محصولی متفاوت با سایر رقباست. سوییچ یک نوع کنسول دوگانهی دستی/خانگی است که هم قابلیت اتصال به تلویزیون برای بازی رو صفحهی بزرگ را دارد و هم میتوان روی خود کنسول به بازی پرداخت و آن را با خود حمل کرد. ضمن اینکه تنظیمات مختلفی از کنترلر کنسول نیز برای حالتهای متفاوت در نظر گرفته شده است.
با توجه به این که نینتندو سوییچ جدیدترین کنسول مهم عرضه شده به بازار است، تعداد بازیهای مربوط به آن هنوز با محدودیت بیشتری نسبت به سایر رقبا مواجه است. بنابراین برای افرادی که به دنبال دستیابی به بازیهای متعدد روی کنسول خود هستند، این مورد چندان مناسب نیست. اما به هر حال، نینتندو سوییچ تنها کنسولی است که میتوانید روی آن آخرین نسخههای Zelda و Mario را بازی کنید یا نسخههایی از بازیهای سنگین مانند Skyrim را در وضعیت دستی و قابل حمل اجرا کنید.
قیمت تقریبی: ۱۷۰ دلار برای ۳DS جدید و ۲۰۰ دلار برای ۳DS XL
نینتندو ۳DS برای گیمرها امکان اجرای بازیهای قدیمی نینتندو مانند عناوین اختصاصی و پرطرفدار Mario & Luigi و Zelda را آن هم در حالت سه بعدی فراهم میکند. این کنسول هنوز به عنوان بهترین کنسول قابل حمل موجود، پیشنهاد میشود.
این کنسول از کنسول سوییچ ارزانتر است اما باز هم اگر چندان به بازی در حالت سهبعدی علاقمند نباشید، میتوانید به تهیهی مدل قدیمیتر ۳DS یا ۲DS یا ۲DS XL جدید نیز فکر کنید. نینتندو همچنان به عرضهی بازیهای جالب برای این کنسول ادامه میدهد و با این کار، جذابیتهای بازار این نوع کنسولها را حفظ کرده است.
قیمت تقریبی: ۱۵۰ دلار
نسخهی ۱۶ گیگابایتی کنسول شیلد تیوی شرکت انویدیا ۱۵۰ دلار قیمت دارد که برای یک منتشرکنندهی محتوای چندرسانهای، مبلغ بالایی است اما بازیهای موجود در سیستم، واقعا ارزان هستند. بازیهای اندرویدی قابل دسترسی روی این دستگاه، از قیمت حدود ۱ دلاری آغاز شده و بازیهای پیشرفتهتر نیز کمتر از ۱۵ دلار قیمت دارند.
شیلد تمام ویژگیهای یک منتشرکنندهی رسانهی استاندارد (مانند on-demand TV و محصولاتی مانند آن) را به علاوهی تعدادی بازی مخصوص به خود را داراست.
برای این کنسول، قابلیت سرویس انتشار بازی نیز در نظر گرفته شده که حدود ۱۰ دلار در ماه هزینه صرف آن میشود اما با توجه به دسترسی به تعداد زیادی از بازیها، میتوان گفت ارزشش را دارد. ضمن اینکه امکان خرید جدیدترین بازیهای کنسولها و اجرای مستقیم آنها روی شیلد نیز در اختیار کاربران قرار میگیرد.
نگهداری مواد غذایی چه در یخچال و فریزر و چه در هوای آزاد نکاتی دارد که اگر آنها را رعایت کنید، می توانید مواد غذایی تازه و با کیفیت را طولانی تر نگهداری کنید. در ادامه با بامیلو بلاگ همراه باشید.
همه ما تجربه احساس بدی از دور ریختن میوه ها و سبزیجات خراب شده داشتهایم. کار سختی است که همیشه یخچالمان را پر از مواد غذایی سالم نگه داریم، چون محصولاتمان به سرعت فاسد می شوند. یک راه حل برای این مسئله این است که تعداد دفعات بیشتر و هر دفعه به مقدار کمی از مواد غذایی خرید کنید، اما اکثر ما وقت نداریم که بیش از یک بار در هفته به خرید مواد غذایی برویم. در ادامه، ۶ راه برای اینکه مواد غذایی عمر طولانی تری داشته باشند، نام می بریم. دفعه بعدی که به خرید مواد غذایی بروید، می توانید بدون نگرانی از اینکه میوه ها و سبزی های خراب شده تان را دور بریزید، خرید کنید.
به محض اینکه به خانه برمی گردید، میوه ها و سبزی ها را بشوئید و آنها را در ظرف های سفالی یا دستمال های کاغذی خشک کنید. وقتی سبزیجات شما خشک شدند، آنها را در یک دستمال کاغذی جدید بپیچید و آنرا در کیسه پلاستیکی قرار دهید. دستمال کاغذی، هرگونه رطوبت اضافی را جذب می کند و از پلاسیدن کاهو جلوگیری می کند. اگر کاهو، اسفناج یا کلم را به صورت بسته بندی شده خریداری کرده اید، یک دستمال کاغذی در پایین و یکی در بالای بسته بندی قرار دهید. اگر دستمال کاغذی را در پایین جعبه قرار دهید، توت ها نیز تازه تر می شوند.
موز گاز اتیلن (Ethylene) آزاد می کند، که باعث می شود هر میوه ای که در اطرافش باشد، سریع تر برسد. اتیلن، نوعی هورمون گیاهی است که باعث رسیدن میوه ها، بازشدن شکوفه گل ها و همچنین ریزش برگ ها در پاییز میشود. برای جلوگیری از خراب شدن میوههایی مانند سیب، گلابی و موز، در حمل و نقل یا انبار، آنها را کمی نارس میچینند و قبل از وارد کردن به بازار، تحت تأثیر اتیلن قرار میدهند تا رسیده شود. پس اگر نمی خواهید میوه های دیگر آشپزخانه تان سریع تر برسند، آنها را در نزدیکی موز قرار ندهید.
گر سبزی ها را قبل از بسته بندی در آب جوش بجوشانید، زمان طولانی تری تازه می مانند. در یک قابلمه آب را بجوشانید، سبزی ها را درون آن بریزید، به محض اینکه آب به جوش آمد آنها را خارج کنید.
گر فلفل دلمه ای، گوجه فرنگی، قارچ و هویچ سرخ شوند، خوشمزه تر می شوند. هروقت این مواد در آستانه تغییر و خراب شدن بودند، آنها را با روغن زیتون، نمک و فلفل درون تابه بریزید و با حرارت بالا بپزید. می توانید گیاه و ادویه های اضافی هم به آن اضافه کنید. در این صورت تا یکی دو هفته دوام پیدا می کنند.
در حال حاضر بهترین راه نگهداری مواد غذایی، منجمد کردن آنهاست. اگر میوه شما کاملاً رسیده و از این می ترسید که به زودی آن را نخورید، آن را در فریزر قرار دهید. موز، انگور و انواع توت های یخ زده در حالت خودشان یا نرم تر، عالی هستند. حتی می توانید با آنها بستنی طعم دار درست کنید.
کنسرو کردن ممکن است وقت گیر باشد، اما ارزشش را دارد. میوه ها و سبزی های مورد علاقه تان را در فصل خودشان کنسرو کنید و آنها را در تمام طول سال میل کنید. این یک روش سنتی برای نگهداری مواد غذایی است.